ماه اتمام خوابهای رویایی/ شب بیداری های طولانی
بخور بخواب و بیکاری / گشت و گزار و عیاشی
بر شما خجستگان عزیزتر از جان ، تبریک و تسلیت باد …
بقیه در ادامه مطلب
یادش بخیر ، پشت دفترای قدمیم مدرسه ؛ آدمک چارخونه روی تخته سایه :
“تعلیم و تعلم عبادت است”
چقدر زود دیر میشود …
یادش بخیر ؛ در به در دنبال یکی میگشتیم دفترامونو جلد کنه !!!
***
چند ساله که توی این ایام وقتی به یه بچه مدرسه ای میگی “وااااااااااااااااااااای دوباره باید بری مدرسه” اصلا انگار نه انگار ، کارشون از دایورت و بلوتوث و وای فای هم گذشته …
نمیدونم توی این قضیه دانشمندان دست داشتن یا نه ؟!؟!؟!
***
هووووووووووی عمو کجایی ؟ جلوی پاتو نگاه کن ؛ فردا باید بری مدرسه …
***
عاغا کصافط اینطوری نوشته میشه “کثافت”
گفتم یادآوری کنم بچه هایی که میرن مدرسه غلط املایی هاشونو گردن ما نندازن !!!
راستی عاغا هم آقا نوشته میشه !
***
“زمزمه های پدر و مادر در عصر ۳۱ شهریور”
***
اول مهر ماه شنبس …
غروب جمعه ی ۳۱شهریور …
صدای اذانم میاد !
فرداش باید بری مدرسه بعد ۳ ماه …
تصورِشم عذاب آوره ؛ وای داره گریم میگیره ، دستمال کاغذی برسون …
***
پاسخ صحیح : بعد از حذف و اضافه …
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه حیاط مدرسه وایستادی ، یه نفر میومد و بهت میگفت : با من دوست میشی ؟؟؟
شما یادتون نمیاد ، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی ، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد …
***
***
احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم ، دلتون بسوزه !
***
***
یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !
***
***
***
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !
***
***
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد …
***
***
***
***
***
تفریح من این بود که تهش رو میکردم تو دهنم با دندون دکمه هاشو فشار میدادم ، بعد حواسم نبود دکمه ش فنریه و لبم میرفت لای دکمه ش !!!
***
***
***
***
***
خودکار نداشته باشی= جزوه نداری
جزوه نداشته باشی = درس نمی خونی
درس نخونی = پاس نمیشی
پاس نشی = مدرک نمی گیری
مدرک نگیری = کار گیرت نمیاد
کار نداشته باشی = پول نداری
پول نداشته باشی = غذا نداری
غذا نداشته باش= لاغر مردنی میشی
لاغر مردنی بشی = زشت میشی
زشت بشی = عاشقت نمیشن
عاشقت نشن = ازدواج نمیکنی
ازدواج نکنی = بچه نداری
بچه نداشته باشی = تنهایی
تنها باشی = افسرده میشی
افسرده بشی = مریض میشی
مریض بشی = میمیری
پس حواست باشه خودکارتو گم نکن وگرنه میمیری …
***
تقلب (چشمهایم برای تو)
روز امتحان (روز واقعه)
زنگ زیست (معنی عشق)
کیف مدرسه (محموله)
اولین کسی که معلم از او میپرسد (قربانی)
نگاه دانش آموز به معلم (میخواهم زنده بمانم)
معلمان مدرسه (جنگجویان کوهستان)
زنگ تفریح (حمله به توالت)
مدیر مدرسه (پدر سالار)
پنج شنبه (خانه دوست کجاست)
جلسه معلمان (نقشه قتل دانش آموز)
میز آخر (بهشت پنهان)
پای تخته (قتلگاه)
ورود مدیر مدرسه (تشریفات نظامی)
کارنامه های تجدیدی (سالهای دور از خانه)
تعطیلات مدرسه (روزهای خوشبختی)
نمره ۲۰ (آرزوی محال)
گرفتن تقلب از دست دانش آموز (بازی دیگر تمام است)
امتحان شهریور (شانس زندگی)
فضول کلاس (کارآگاه ویژه)
معلم در خواب دانش آموز (شبهی در تاریکی)
بردن کارنامه به خانه(نبودن سر بر تن)
شب إمتحان (وصیت نامه)
قبولی شهریور (بازگشت به خانه)
تقلب کردن (بی تو هرگز)
زنگ کلاس (دیدار ارواح)
مدرسه (چوبه دار)
زنگ ورزش (امید دانش آموز)
***
***
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام !
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو …
من که حلالشون نمی کنم !
***
تا آن زمان من فقط یک پارچه ی بزرگ پتو مانند می پوشیدم که دور یکی از شانه ها پیچیده میشد و در کمرم سنجاق میشد …
پدرم یکی از شلوارهای خودش را برداشت ، تا زانو قیچی کرد و به من گفت آن را بپوشم ؛ قد شلوار کاملا اندازه بود اما کمرش بیش از اندازه بزرگ بود ، پدرم با طنابی برایم کمربند درست کرد …
باید قیافه ی خنده داری پیدا کرده باشم اما هیچگاه کت و شلواری نداشته ام که از پوشیدن آن همان غروری را احساس کنم که هنگام پوشیدن شلوار کوتاه شده ی پدرم داشتم !!!
نلسون ماندلا
***
بانگ شادی هوی و های مدرسه
مرغ دل پر می زند از اشتیاق
در هوای با صفای مدرسه
زنگ تفریح است و خوش پیچیده است
عطر بازی در فضای مدرسه
بوی مهر و مهربانی میدهد
ماه مهر و ابتدای مدرسه
از میان خاطرات کودکی
می روم تا جای جای مدرسه
ناظم مدرسه می گوید : سلام
بچه های با وفای مدرسه
جایتان در قلب ما ، خوش آمدید
پایتان بر چشمهای مدرسه
ایرج خالصی
***
تا بماند در دلم جغرافیای مدرسه
میشوم مست از هیاهوی کلاس
نیست صفایی چون صفای مدرسه
ماه مهر میثاق میبندیم با
دوستان با وفای مدرسه
کوکب بخت من اندر آسمان دست تو
ای معلم ای همای مدرسه
هر که نابیناست بینا میشود
با تو در دارالشفای مدرسه
کشتی طوفان زده ای نوح با تدبیر تو
میشود آرام به دست ناخدای مدرسه
شد حیاتم دست تو بعد از خداوند کریم
ای معلم ای خدای مدرسه
***
به از بهار طبیعت ، بهار تحصیل است
به از سپیدی صبح بطالت است ای دل
سیاهیی که به شب های تار تحصیل است
هزار تیر بلا را به سینه بنشاند
کسی که عاشق روی نگار تحصیل است
خوش است زمزمه بحث علم آموزان
خوش آن ترانه که در مرغزار تحصیل است
خوشا کتاب انیس و خوشا کتاب جلیس
خوشا قلم که بدو اعتبار تحصیل است
تو قدر وقت نشناس و جوانی استاد
که لطف غیب ، مددکار کار تحصیل است
***
یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد باد آنکه مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادر من نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد
پس مرا منت از استاد بود
که به تعلیم من اُستاد اِستاد
هر چه دانست ، آموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن
حیف استاد به من یاد نداد
گر بمرده است روانش پر نور
ور بود زنده خدا یارش باد
***
چشم انتظار بود از پشت پنجره ، بابای مدرسه
بابای مدرسه یعنی : دعای خیر یعنی : نماز صبح
یعنی کسی که ماند در خانه دلش غم های مدرسه
مردی که بار ها توی کلاس ما جارو کشید و رفت
از اشکهای او باغ شکوفه بود هر جای مدرسه
***
از اضطراب هایت ریشه nام بگیری
و از ترسهایت بی نهایت حد بگیری
آنگاه خواهی دید که مجموع غمهایت به صفر میل میکند
و lim امید در قلبت بی نهایت میشود
اگر نتوانستی بر مصائب چیره شوی ، میتوانی به تعداد دلخواه از هوپیتال استفاده کنی …
اگر از آنها حد گرفتی و حد آن مبهم شد ، با استفاده از هم ارزی می توان آنرا رفع ابهام کنی …
اگر در اندیشه ات نسبت به مسئله کاملی ، مزاحم احساس کردی ، اندیشه ات را به جز صحیح ببر تا ناخالصی های ذهنت را ببرد و ذهنی بدون تشویش به تو تحویل دهد !
اندیشه ات را میان شادی ها قرار بده تا بنا به قضیه ی فشار روح تو نیز به شادی مطلق برسد !
اگر در جزئی از زندگی ات ناپیوستگی احساس کردی می توان آنرا به ناپییوستگی رفع شدنی برطرف کنی !
برای مشاهده موفقیت هایت میتوان مجموع شادیهایت را با استفاده از انتگرال محاسبه کنی !
میتوان از شادی و امید زندگی دنباله ای بسازی که حد آن همگرا به زندگی روشنی باشد ! و اگر در این طریق به راستی ایمانت شک کردی نادرستی آن شک ها را با برهان خلف نقص کن …
عوامل منفی شخصیت را به زیر قدر مطلق ببر و بگذار تا به تو شخصیت مثبت دهد !
از روحت انتگرال بگیر و بگذار روح تو مانند مجموعه ای باشد که بالاترین کران آن خدا باشد !
***
در کنار خطوط سیم پیام ، خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران ، آن دو را چون دو دوست می دیدند
روزی از روزهای پاییزی ، زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاجها به خود لرزید ، خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا ، خوب در حال من تامل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است ، چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی ، مردم آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار ، من کجا طاقت تو را دارم ؟
بینوا را سپس تکانی داد ، یار بی رحم و بی محبت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد ، بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز ، انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی ، تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم ، راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز ، با تبر تکه تکه بشکستند
محمد جواد محبت